در اوج گرمای تابستان،

حرف عشق تو که به میان می آید

باز هم بوی تلخِ پاییزی دیگر، از انتهای شهریور،

می پیچد در کوچه باغ خاموش دل من.

و در آغاز مهرِ نامهربانِ خزان های بی تویی؛

صبح به صبح سلام می دهم به آفتابی که

فروغ چهره ی دل آرای تو را،

در شعاع های بی جانش نمی گستراند.

و انتهای هر شب

تسلیم تاریکی محض می شوم، تا سحری دیگر.

و باز هم فلق می رسد،

و من همچنان حیران و سرگردان،

نشسته ام، به تماشای عبور ثانیه ها

و دریغ که، بی تو چنان آرام میگذرد روزگارم که گویی،

تنها معنای عشق، بی دردی است!

و نبون تو، یعنی عادت من، به سوال ها و درددل های بی جواب!

آه از این تکرارهای مکرر

و تعظیم های بی خیالِ من،

دردهایم که شروع میشود فقط بیاد تو می افتم

نمیدانمبیخیالباشد درگلویم.

آن هم، شاید در وقتی دیگر بارید.


من ماندم و حسرت رویای این شب ها...

اردیبهشت رویایی، کجایی...

کسی که مثل هیچکس نیست...

بی ,تو ,های ,آیی ,نمی ,هم ,های بی ,می آیی ,نمی آیی ,آیی نمی ,دردی است

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت جوجه بوقلمون دانلود رایگان خلاصه درس و کتاب نسلینه http://tebmedtourism.com/ درب اتوماتیک - دوربین مدار بسته - شرکت اشل نکات زناشویی قرآن حق است AZ WEB درمان زخم بستر ، زخم پای دیابتی ، در منزل : 09122127505 دروس عمومی کنکور